جیرجیرکهای پادراز

در پنجره ای باز

از روی خدا…

و در هوایی تازه

سگ هایی عو عو کنان

به ماه درخشان می خروشند

و جیر جیرک های پا دراز

در اعوجاجی بی معنی از شب

فقط جیر می زنند

و روباه دم دراز

فریاد مرغان را به گوش می رساند…

 

اما  در روشنایی نور

گلوله های معین بهداشت محیط

 بر جسد هر کدام

به ترتیب و تمام

نقش حسرتی مدام می شود

ای یار…

از سرورن و بزرگواران اجازه می خواهم در پاسخ به محبت و خوانش شما یاوران، با حضور و زیارت خانه ی شعرتان انجام وظیفه نمایم.

«« وحیدی شیرازی: 15/فروردین/1391 – تهران »»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *