حتی تمامِ واژه هایم دست خالی شد
آهویِ ذهنم را ربودی دستمالی شد
گفتی غزل آرم برایت تازه از صحرا
با یک سبد آه آمدم گفتی چه عالی شد
خاکی شدم عین تمام کوله پشتی ها
یعنی که نقش قلبِ من هم مثل قالی شد
خوابِ تو بودم صبحگاهِ زندگی ای دوست
واماندم از دریایِ عشق، رویم ذغالی شد
کو کودکی کو کوچه هایِ سردِ صحرایی
چشمش نشست از خاطراتم دل سوالی شد
در کامِ دریا هایِ دور ماهی شدم خاموش
در آسمان ابری نشست و قحطسالی شد
http://www.sheretak.blogfa.com/