شبی سرد است و آه خسته ی من
سکوت ماه جان افروز بشکست
خروشید آسمان و ناله سر داد
ز افغانم دل گردسوز بشکست
صدایی نیست جمله لال گشتند
بیا فریاد ، ای آواز منقوش
اسیر م ، سخت دلتنگم، کجایی
کنی بر نغمه ی تنهائی ام گوش
خدا را باد وحشی از ترحم
بدم بر حنجرم ، بگشای کامم
بخوان بر این دریده دفتر عشق
به آهنگ خوشت ، یکبار نامم
در این بیغوله دنیای فانی
نصیبم هیچ یا کمتر زآن است
گره بگشای از بغض خموشم
که در راه گلو خصم خزان است
امیدی نیست خوشتر زآنکه روزی
تو فائق می شوی بر درد و آهم
کجا شوید بجز لبخند مستت
غم و شولای اندوه سیاهم
جنون عشق می تازد شتابان
در این دشت پر از آمال واهی
بتاب ای مرغک عشقم ،،قناری
که تو بر آسمانم ، قرص ماهی