تنیده در تن خواب ام ترانه های سترون
خزیده ام به خودم مثل خانه های سترون
در این خرابه ی وحشت کسی عصای دل ام نیست
خمیده ام به خدا روی شانه های سترون
پرنده یخ زده در آسمان سرد زمستان
وَ بسته پنجره ام در کرانه های سترون
تمام باغچه را گوشه گوشه دود گرفته
وَ رُسته گوش اقاقی جوانه های سترون
سَموم جاری تلخنده های کوچه ی غربت
وزیده در نفس آشیانه های سترون
دراین کسالت باران صبحدم شده ام باز
شبیه زمزمه های شبانه های سترون
چگونه نشر دهد در فضای بسته ی بودن
بلوغ حنجره ام را رسانه های سترون
به سروهای بلند هزارساله ی نایاب
کجا بدل شود این روح دانه های سترون؟