نگاهی به مجموعه چندتکان در خانه ای وسط اتوبان

چند تكان در خانه‌‌اي وسط اتوبان

 

به قلم: فاطمه جهانباز نژاد  

 

پيش گفتار

«خانه‌اي كه وسط اتوبان است» عنوان مجموعه‌ای است از علي کريمي‌کلايه که هم در غزل پست مدرن، هم در غزل نئوکلاسیک و هم در شعر آزاد حرف‌های زیادی برای گفتن دارد.

اين مجموعه شامل اشعار بين سال‌هاي 76 تا 86 اين شاعر و نويسنده ي خوب کرجي است که در شکل‌گيري «غزل پست مدرن» نقش به سزايي داشته است ترديدي نيست كه كريمي يكي از شاعران متعهد و آزادانديش اين روزگارِ غريب است و اين ويژگي را هم در هنر و هم در شخصيت وي به صورتي محسوس مي‌توان مشاهده نمود. وي شاعري است كه در پرتو شهودي خاص، پيرامون خويش را نگريسته و جلوه‌هايي از آن را ترسيم كرده است و ضرورت‌هاي جامعه خود را مي‌شناسد و با موقعيت انسان در آن آشناست نگارنده ي اين سطور بر آن است علاوه بر تحليل اجمالي اداي معاني اين مجموعه‌ از رهگذر صور خيال؛بررسي‌هاي‌اين‌ نوشتار را بر اساس‌ كاركرد و بروز و نمود اعداد و اشكال هندسي در تصاوير و كنش‌ آن‌ باديگر عناصر موجود در مجموعه نشان دهد.

 

واژگان كليدي:

ادبيات، غزل پست ‌مدرن، اعداد، علي کريمي ‌کلايه،آركي‌تايپ‌.

 

تكان اول:

علي کريمي‌ کلايه و سيد مهدي موسوي (شباهت‌ها)

يگانه وجه اشتراكي اين دو شاعر عزيز خطه ي خيس كرج، اين است كه هر دو با عشق و نفرت، غزل پست‌مدرن را در اتهام شاعري خود به شايعه نشسته‌اند و با گرايش‌هاي جنون‌نگاري و حركتي غيرموازي و غيرخطي و چندصدايي و شخصیت‌پردازی و جزئی‌نگری و متأثر از فرهنگ‌هاي «سايبر» و «پانك» در دل شعر متفاوط نشستند و جفت شان براي من يادآور هم‌سايه ي شمالي‌ام ‌نيما يوشيج مي‌باشند كه از عصر مفرغ تا عصر فروغ،  دغدغه ي طرح نو حافظ را بر جاي گذاشت و گذشت.

از دغدغه‌هاي مشترك اين دو، مي‌توان به كار بردن تركيباتي يكسان اما با فضاهای شخصی منحصر به فردي چون: قطار تهران  مشهد، شاعري تمام شده و پر از ستاره‌ام اما.. اشاره داشت كه در مورد پر از ستاره‌ام اما… بايستي اين مهم را يادآور شد كهمجموعه‌ای مشترک به نام «پر از ستاره ام اما…» را در اوایل سال 1377 به همراه یکی دیگر از شاعران مطرح كرج، به چاپ رساندند.

پر از ستاره‌ام اما شهاب كم دارم

براي روز شدن آفتاب كم دارم

علي کريمي‌کلايه، «خانه‌اي كه وسط اتوبان است» ، ص 51

 

و اما … قطار تهران – مشهد و كوچه‌هاي كرج،

با توجه به سيكل دوره‌اي از زندگي كريمي و موسوي در مشهد، (يكي به دليل سربازي و ديگري تحصيل) و هم اكنون كرج، ضمن همذات پنداري در يك فرآيند نوستالوژيك، قطار تهران – مشهد و كوچه‌هاي كرج، به گونه‌اي به بن‌ما‌يه‌ ي محليتبديل شده‌ كه براي بيان فكري خاص، بسته به شرايط زماني و مكاني آن دو مشترك بوده و دلتنگي‌هاي دروني‌شان را با يادآوري آن مرور كرده‌اند. همانطور كه مي‌بينيم اين دو بن‌مايه در كل متن جريان يافته، و اجزاي ديگر، حول مركز آنها در حركتند تا جايي كه تبديل به درونمايه‌ اثر شده‌اند 

قطار تهران  مشهد قطار خوش سفري ست

قطار تهران  مشهد قطار بي خطري ست

علي کريمي‌کلايه، «خانه‌اي كه وسط اتوبان است» ، ص 6

 

نوشت عشق… و حسّ عطش گرفت تو را

قطار تهران- مشهد دلش گرفت تو را

سيد مهدي موسوي

 

كوچه‌هاي كرج:

جاي چشمم فقط ابر بود و

كوچه‌هاي كرج خيس بود و

كريمي، همان، ص 22

 

مثل تنها قدم زدن تا صبح

توي شب‌هاي خيس ….

يا:

گفتم اسم تو را و زنده شدم

توي هر كوچه ي «كرج» مردم

موسوي، همان، ص 104

 

شاعري تمام شده:

يك حلالم كن حرام شده

شاعرم شاعري تمام شده

همان، ص 35

قسم به اينهمه که در سَرم مُدام شده

قسم به من! به همين شاعر تمام شده

سيد مهدي موسوي، پرنده كوچولو، نه پرنده بود نه كوچولو، ص 35

 

بيت و نيم:

از بيت و نيم قبل به اين فكر مي‌كند

كه شعر هرچه داشتم از من گرفته است

كريمي، همان، ص 15

 

«من پنج بيت و نيم تمام است مرده‌ام

اينجا چند لاشه … كدام است مرده‌ام؟»

موسوي، همان، ص 284

 

اين شعر را ادامه بده …

اين شعر را ادامه بده هرچه ممكن است

شايد يكي دو بيت جلوتر ببينمش

كريمي، «خانه‌اي كه وسط اتوبان است» ، ص 37

 

مفعولُ فاعلاتُ مفاعيلُ فاعلن

اين شعر را ادامه نده عاشقم نكن

موسوي، فرشته‌ها خودكشي كردند، ص 62

 

غزل تولد با نمادپردازي اعداد:

اعداد، جداي ويژگي آركي‌تايپي خود، القا کننده حالتي خاص مي‌باشند و به‌ دليل‌ ماهيت‌ انتزاعي، از آغاز واسطه‌اي‌ ميان‌ كثرت‌ و وحدت‌ بوده‌‌اند و همواره‌ رابطي‌ ميان‌ طبيعت‌ و پديده‌هاي‌ قابل‌ تفكيك‌ و شمارش‌ آن‌ بشمار مي‌آمدند.

موسوي و كريمي نيز، ضمن تكيه بر كاركرد معنايي اعداد و تقدس و ارزش اعتقادی آن، براي نشان دادن تاريخ تولد خود به بهترين شكل از ماهيت‌ انتزاعي‌ اعداد استفاده نموده‌اند كه اين مهم، در قالب نمادپردازي‌ و تقديس‌ اسطوره‌‌وار اعداد در شعر سنتي‌ فارسي‌ نيز ديده‌ شده است.

و خيره شد پدر ده ارديبهشت ماه

به سومين پسر ده ارديبهشت ماه

كريمي، همان، ص 40

 

هزار و سيصد و پنجاه و پنج بار گسست

هزار و سيصد و پنجاه و پنج آدم مست

موسوي، فرشته‌ها خودكشي كردند، ص 22

 

تكان دوم:

كاركرد معنايي اشكال هندسي

هندسه علمي ‌است که ابزارهايي خاص در اختيار هنرمند قرار مي‌دهد تا احساسات، عواطف و تفکرات خود را به وسيله آن به مخاطب منتقل نمايد. در اصل پايه هندسه را عينيات تشکيل مي‌دهد كه براي نمايان کردن فضا نياز به ابزارهايي‌ چون نقطه، خط و اشكال هندسي دارد. كريمي با استفاده از نمود عينيات و آوردن اشكال هندسي مرتبط و درك‌ روابط‌ شاعرانه آنها، با ايجاد تصاويري، اعتراض‌، تنفر، آرامشو ساير احساسات شخصي خود را به روشني بيان‌ مي‌كند و اضطراب‌ شديد و شرايط‌ دشوار و ناخواسته‌ و آرمان‌هايش را به خوبي نشان‌ مي‌دهد.

نقطه:

نقطه داراي ذاتي بدون طول و عرض و ارتفاع که از تکرار يا حرکت آن در يک راستا خط به وجود مي‌آيد.

پايه هندسه را نقاط تشکيل مي‌دهند و ساير ابزارها به نوعي از نقطه مشتق مي‌شوند. براي درک هر فضايي حداقل به سه نقطه نياز داريم. بروز و نمود نقطه در شعر كريمي، ضمن ايجاد مكث، بدون واسطه مفاهيم عميق درون وي را بيان مي‌كنند.

شهر كوچك‌تر از شهر مي‌شد باز كوچك‌تر از قبل مي‌شد

خانه‌ها نقطه‌هايي منظم شكل خطي ست رود خيالي

كريمي، همان، ص 12

يا:

يك نقطه مي‌گذاري در ابتداي خط

از ترس اين كه باز غلط فكر مي‌كني

كريمي، همان، ص 39

يا:

انگشت‌هاي يخزده تنها سه نقطه را

روي بخار پنجره تحرير كرده است

كريمي، همان، ص 48

يا:

يك پليس و لكنت زبان و ايست … ايست …

يك خشاب و خواب مشقي فشنگ‌ها

كريمي، همان، ص 29

دايره:

دایره در وهله اول نقطه‌ای است گسترش یافته. نماد کمال و یکپارچگی و خلاقیت كه نشان‌دهنده حرکت و پويايي است و مفهوم بی پایانی را القا می‌كند و در اين بيت به عنوان نمادي از المان‌ اروتيك مردانه، پويايي آن كاملاً مشهود است ومعناي‌ زندگي‌، روشني‌، غرايز و تحرك‌ را در خود دارد.

بي شرمي دو دايره ي تر كه مي‌شدند

كم كم بزرگ‌تر ده ارديبهشت ماه

كريمي، همان، ص 40

 

مخروط:

اين شكل با تركيب مثلث القاکننده هيجان و خطر و دايره نشان‌دهنده حرکت و پويايي است و شاعر تأكيد مي‌كند:

بدون قاعده بهتر كه پا به پا نشدي

فقط بناست بچرخد به دور خود مخروط

كريمي، همان، ص 20

 

مكعب:

نماد شناسی مكعب نشان دهنده ي هشت جهت (چهار جهت اصلی و چهار جهت فرعي) است که در تمام سطوح زندگی بشر کاربرد داشته و علاوه بر استحکام، سکون و ثبات دارای نقشی ترکیب کننده و سنجشی مي‌باشد.

در اين بيت،رمزپردازي آن دوپهلو است چرا كه با ادغام مكعب و دايره، به عنوان نمادي از سکون به حساب مي‌آيد و شاعر اضطراب خود را از آن، اينگونه بيان‌ مي‌كند:

دنياي من مكعب گردي است دنياي من درست شبيه

دنياي داخل چمدان است از هشت گوشه رو به سياهي ست

كريمي، همان، ص 30

 

تكان سوم:

ملموس بودن عنصر تلميح با حضور شخصيت‌هاي اسطوره‌اي و داستاني

متغیر دیگری که در اين مقاله‌ باید مورد توجه قرار گیرد، تلميح است. تلميح در اصطلاح بديع آن است كه شاعر در ضمن كلام به داستان يا حديث معروفي اشاره كند. مانند:شق‌القمر، ميثم تمار، ابرهه، نابينايي رودكي و… .

كريمي جهت ابراز عواطف خويش، از شخصيت‌هاي اسطوره‌اي، شخصيت‌هاي مذهبي و شخصيت‌هاي داستاني و تاريخي و همچنين شاعران، جهت توصيف «من» برتر و گسترده‌تر شاعر استفاده كرده‌،به گونه‌اي كه شخصيت‌ها، از جمله مهم‌ترين مضمون‌هايي هستندكه با لايه‌هاي معنايي و ساختاري شعر همراه و هم‌ساز شده و هريك به تنهايي يادآور درون‌مايه‌اي خاص مي‌شونداما در بسياري موارد، بدون هنجارشكني‌هاي زباني خاص بوده و نتوانسته رمزگشایی‌هاي نويني در كاربرد شخصيت‌هاي فوق داشته باشد و به مضمون وسيعي برسد.

از آنجايي كه بررسي كامل عنصر تلميح با حضور شخصيت‌هاي اسطوره‌اي، تاريخي، ديني و داستاني به دليل گستردگي كاربردشان به مجالي گسترده‌تر نياز دارد؛ از اين رو براي جلوگيري از اطاله كلام، در اين مقاله به تعداد اندكي از آن‌ها اشاره خواهد شد.

نمونه‌هايي از اين تلميحات كه در كليت اثر جاري است، به قرار زير است:

غمنامه رستم و سهراب:

انعكاس داستان رستم و سهراب كه در غرابت و غمناكي، نمونه ي بارزي است از بازيگري و بي اعتباري و شومي سرنوشت، نشان از آميزش ديدگاه كهنه و نو و تقابل‌ زوج‌هاي‌ قابل‌ تأ‌ويل‌ در اين قسمت مي‌دهد كه حاصل بينش فلسفي كريمي است كه اينچنين توانسته پنجه در پنجه ي يل سيستاني اندازد و اين تقابل همان رمز اسطوره‌ است كه با گمانه‌هاي ذهني و نگرش شاعرانه ي وي پيوندي عاطفي يافته‌ و در كاركردي‌ هم‌سو با ژرف‌ساختي از حقيقت و روساخت افسانه‌اي خود، بيشترين بار معاني و صور خيالي شاعر را بر دوش كشيده وبيشترين فضا را براي انتقال حس‌های مختلفدر بر مي‌گيرد.

قضا شد سينه ي سهراب را رستم بدراند

اگر حتي ببيند روي بازويش نشانش را

كريمي، همان، ص 13

يا:

نقال ده! جنازه ي سهراب را ببين

از هفت خوان رستم دستان سخن نگو

كريمي، همان، ص 23

 

كمان آرش:

اين فضاي متأثر از اسطوره‌ ي ملي و شخصيت‌ اسطوره‌اي آرش، تقابل زمان‌ حال‌ را در برابر گذشته‌ي‌ دور و باستان‌ نشان مي‌دهد و شاعر، نه تنها اوضاع نابسامان اجتماعي‌ و سياسي‌ مملكت‌ را بر جسم‌ و روح‌ خود احساس‌مي‌كند، بلكه نااميدي‌ خود را به‌ صورت‌ شخصي‌ نمي‌داند و آن‌ را به‌ عنوان‌ پيغامي‌ براي‌همگان‌ قرار مي‌دهد.

اين‌ كاركرد بيشتر به‌ صورت‌ عيني‌ و بيروني‌ و تا اندازه‌اي‌سطحي‌ است‌.

چنان نابود شد ايران كه اميدي به آرش نيست

رساند گر به يكديگر دو بازوي كمانش را

كريمي، همان، ص 13

 

طوفان نوح:

شاعر در اين‌ شعر به‌ گونه‌اي‌پيامبرانه‌ سخن‌ مي‌گويد و تصاويري‌ به‌ كار مي‌برد كه حاكي‌ از دعوت‌گري و‌‌ راهنمايي‌ است‌ و حضور دريا و طوفان، واسطه‌اي‌ است سرشار از تحرك‌ كهاين‌ دعوت‌گري‌ را بيشتر به‌ رخ‌ مي‌كشاند.

آنچنان دريا تلاطم داشت كه

نوح را هم تاب اين طوفان نبود

كريمي، همان، ص 7

يا

تو هم قرباني خشم خداياني! بيا اي نوح

به روي عرشه و پايين بياور بادبانش را

كريمي، همان، ص 13

 

داستان يوسف و زليخا:

عشق، مرز و بندي‌ ندارد، امّا چهره‌اي‌ مشخّص‌ و روشن‌ دارد و در اين قسمت به‌ صورتي‌ فلسفي‌ و دروني،‌ جان‌ و ذهن‌ شاعر را به‌ كنش‌ و تلاطم‌واداشته‌ و او را ناخواسته‌ و به‌ شكلي‌ پنهان‌ و ملايم‌ به سمت و سوي مفهوم‌ زيستي و غريزي‌ كشانده است. هرچند، رنگ‌ سرخ‌ در اين‌شعر به‌ شدّت‌ پنهان شده،‌ اما در مقابل‌ آن،‌ معناي‌ زخم‌ و خون‌ كاملاً جلوه‌گر است‌ كه رنگ‌ سرخ‌ را در مفهومي‌عاشقانه‌ به‌ روشني‌ نشان‌ دهد.

صداي يوسف مصري ست صدا صداي زليخاست

چقدر روي تو زيباست، چقدر دست بريده ست

كريمي، همان، ص 21

 

تكان چهارم:

انعكاس تصوير زن  

زن در اين مجموعه به صورت زن بيروني و زن دروني (آنيما) حضور داشته، هرچند در برخي جاها در سایه نهفته مانده و چهره‌ تبيين شده‌اي پيدا نكرده است، اما در مجموع مي‌توان گفت در حالات زير نمود يافته است كه به صورت گذرا بدان اشاره مي‌شود:

هر طرف رو به فرديس بود و

هر زني دشنه در ديس بود و

كريمي، همان، ص 22

زن در نگاه شاعر يا سفيد مطلق است با خاصيتي مثبت و نوراني كه نماد عصمت و بي‌گناهي مي‌باشد:

از من تني كبود، داري به يادبود

مادر مرا ببخش! دست خودم نبود!

كريمي، همان، ص 54

 

مادر … و فكر آن همه قرصي كه خورده بود

كه مانده بي اثر ده ارديبهشت ماه

كريمي، همان، ص 40

 

و يا همراه با جلوه‌گري رنگ سبز مي‌آيد شرايط‌ دشوار و ناخواسته‌ را نشان‌ ‌دهد و همانطور كه پيداست رنگ سبز سمبل احساس و اميدواري بوده كه در اينجا با مفهوم آركي تايپ مطابقت دارد.

 

يك نور سبز، جادوي افيون، حضور زن

خوابش نبرده بود، نه! بيدار اگر نبود

كريمي، همان، ص 33

 

و گاهي زن دچار واگويه‌ي‌ مرگ‌ و نيستي‌ مي‌شود كه به همراه يأس و نااميدي و شكست و تنهايي شكل مي‌گيرد و به دنبال آن، نوعي‌ تسليم‌ محض‌ و تمايل‌به‌ نيستي‌ زن به‌ طور كامل‌ در ذهن‌ شاعر جريان‌ مي‌‌گيرد:

از بيت بعد باد وزيدن گرفته است

كه شعر بوي لاشه ي يك زن گرفته است

زن از هزار و سيصد و پنجاه و بيت قبل

بيماري اي شبيه به مردن گرفته است

كريمي، همان، ص 15

گاهي زن، توازي‌ عشق‌ و مرگ‌ را در واقعيّت‌ زندگي‌ نقش‌‌ مي‌زند كه‌ به‌‌ شكل‌ پايان‌ناپذير تمام‌ وسعت‌ تماشاي‌ شاعر را فرا گرفته‌ است:

مادر بلند شو! يا نه! كمي بخند

چشمان باز تو پلكي نمي زنند

با اينكه دست مرگ سر به سرت گذاشت

جرم بزرگ او تعزير هم نداشت!

كريمي، همان، ص 50

 

و گاهي هم زن در شكل سايه ظاهر مي‌شود. سايه در ادبيات به صورت شخصيت منفي يعني شخصيتي كه دوست نداريم بروز مي‌كند و همچنين از آركي‌تايپ‌هاي مهم در روان‌شناسي يونگ، مفهوم سايه Shadow است.

حكم قاضي ست و جدا شدن است

من و اين سايه‌اي كه شكل زن است

كريمي، همان، ص 2

تكان آخر:

نمي‌دانم عطار را ديده بودم كه بي سر/ نامه ي خود را به دست من مي‌داد تا از مغولان دورش كنم يا مغولان عطار بي‌سر را به من مي‌دادند تا دلتنگی‌ها و اشک‌هایش را روي صور خيال من بالا بیاورد. نمي‌دانم اما خوب مي‌دانم كه هدف از نوشتن اين مقاله، تنها ادای دینبه شاعري است که گدازه‌هاي وجودش را بي هيچ چشمداشتي به صورت مجازي در اينترنت منتشر كرده است – شاعري كه شعر هرچه داشته از او گرفته است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *