درود
شعر, برخاسته از تقابل محیط بیرون و دنیای درون است. شاعر در دنیایی حقیقی, بدون ارجاعات کلّی و تکیه بر تجربیّات زیستی زندگی میکند و از همین جا الهام میگیرد.
رویدادها و موقعیتهای واقعی میتوانند الهامبخش نوشتن یک شعر باشند. شعر از ترکیب فکر و احساس سرچشمه می گیرد و به اصل امور از جمله امور جاری, می پیوندد.
هیچ شعری نمی تواند منحصراً در حوزه عواطف حرکت کند. احساسات قطعاً نقطه شروع آن است, که خلق و خوی شخصی را به تصویر می کشد اما در درون آنها عناصر مختلفی با هم مبارزه می کنند که هر کدام اغلب مدعی نقش نامتناسب و برتری هستند که ممکن است به آن تعلق نداشته باشند. بنابراین, مداخله ی منطقی, حیاتی است تاموقعیت هر عنصر را روشن کند سپس پایداری شاعرانه, لحظه را هموار می کند و او را به سمت رابطه ای سوق می دهد که به کلّ زندگی پاسخ می دهد و در عین حال خاص بودن آن بخش را حفظ می کند.
در این شعر سازمند به یک الگو اشاره می کنم:
قطار باورم از موج کوه رد می شد
جبین سنگ خیانت به سجده گاه ریل
همین که گردنه ها را کمی بلد می شد
مسیر رود سکوت ام شکنجه گاه سیل
در این بند ,بسط معنای تصویری را می بینید که به عنوان انرژی بالقوه از لفظ پر تراکمی تغذیه شده است
در ( پارادایم, الگوی مسلط بر چهارچوب فکری ) معنای جدید در مدرنیته ی شاعرانه, در نمایه ی قراردادهای معنایی, شکسته شده است. یعنی: جایی برای توسل به مقیاس طبقه بندی معمولی که متکی بر ارجاع منظم است وجود ندارد, در حالی این امر زمانی اتفاق می افتد که مراسم انتقال کلمه از معنایی به معنای دیگر تنظیم شود.
مثال, استعاره, الگوی انتزاعی خود را با انتقال معنایی توجیه میکند, برای نشان دادن (حرکت معنا) یا موجهایی که بر روی نقشه معناشناسی رخ میدهد, واسازی می شود و چنان موثر است که بین دال های زبان, تأثیر می گذارد.
ببینید: شعر از مرحله تجزیه صوری بیرون آمده و به مرحله ای از پختگی و مادی از نوع شاعرانگی وارد شده است. شاعراز این پس کسی است که انرژی خود را در خدمت ساختن ماجراهای کاملاً جدید قرار میدهد.کسی که ماجراها را اتفاق میدهد, بیش از کسی است که در اتفاق ماجراها می افتد.
زیبایی درون شعری؛ نشانه رفتاری است که راه جدیدتر, غنی تر و شدیدتری, برای هدایت وجود خود بیان می کند.
با تشکر از جناب مولایی برای این شعر ارزنده.