نفس

محمد فرخ طلب فومنی
نفست گر به تن داغ بیابان برسد
حال نعشی‌ست که بر کالبدش جان برسد
یک نظر کُن به نسیم و برو تا در رَگِ او
خون به جوش آید و فی الفور به طوفان برسد
کارم اندیشه به لب های قشنگ تو شده
به امیدی که از آن رزق فراوان برسد
خبر آمدنت شکل گُل و شیرینی ست
امر خیر است، قرار است که مهمان برسد
غُصّه یعنی که خدا نیست، ولی غم یعنی:
دل قوی دار که این درد به پایان برسد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *