سلام و درود به همۀ شما خوبان و دوستان همراه «سهگانیکو».
این هفته یک سهگانی از صدیقه محمدجانی (نسیم حوالی دریا) میخوانید.
حضور و دانستن دیدگاههای شما خوبان شاعر ، بیتردید راهگشاست.
چشمه چون از انجماد
گرم ، فارغ میشود،
سنگ ، عاشق میشود.
سهگانی از : صدیقه محمدجانی
نسیم حوالی دریا
ــــــ
دوستان و مهمانان گرامی؛
با کلیک بر روی هر نظر ، به تارنمای صاحب نظر وارد خواهیدشد.
سلام بر اهالی این خانهی نورانی، بویژه سرکار خانم محمدجانی.
خسته نباشید از این همه فعالیت ادبی مؤثر.
خوشحالم که این پست سهگانیکو با پیشنهاد دوستان عزیز به یک سهگانی عالی از شما اختصاص یافته است.
همهی پستهای پیشین را خواندهام و از انتخابهای نابتان بسیار سپاسگزارم، اما هم کمبود فرصت و هم تصمیم بنده مبنی بر واگذاری نقدها به دوستان فهیم و ادیب، مانع از نوشتن نظر بود.
این بار نیز فقط به منظور پاسداشت کوششهای شما در این چند ماه برای سهگانی و سهگانیکو خود را راضی به نظر نوشتن کردم و در واقع وظیفهای است که به انجام میرسانم. راجع به این سهگانی ماندگار هم، حتما دوستان عزیز نظر مینویسند و بنده بهره میگیرم.
با آرزوی بهترینها برای شما و همهی دوستان این خانه.
تندرست و شاد و پیروز باشید همیشه.
- دیدگاه آقای محسن نوزعیم:
سلام و عرض ادب خدمت همه بزرگواران ..
و درود بر خواهر محمدجانی بزرگوار ..
قبل از هر چیز میلادتان را تبریک عرض می کنم و ان شالله سالیان سال در کنار خانواده محترم و ارجمند، “سرافراز ،سلامت و شاد بمانید” ..و شاعرانگیتان همیشه برقرار باشد.
یک سه گانی زیبا و پر محتوا که فکر کنم قبلا آن را خوانده بودم ..
یک سه گانی کلاسیک با طرح قافیه و ردیف “دو سه”. فرم درونی آن تمام یک است .شاعر در اکثر اشعار خود ، از یک عشق صحبت به میان می آورد ، که معتقد است که اگر کسی آن را درک بکند زندگیش سرشار از لذت خواهد شد.
چشمه بر خلاف برکه خودش همیشه می جوشد و فروران می شود ؛ وقتی که اب های زیر زمینی دریک جا به هم پیوند بخورند. منظور شاعر در اینجا از یک انجماد (فصل سرد) در مصرع اول صحبت به میان می آورد که در اینجا منظور از چشمه “انسان” می باشد. انسانی که در مراحل سخت از زندگی ، زندگی را پشت سر بگذارد مانند چشمه شروع به رسیدن از یک مرحله و تکامل می شود . ماننده “40سالگی “. باید شنیده باشید که می گویند 40 سالگی هم یک بلوغ برای انسان است. اگر انسان این مراحل بتواند طی بکند ، مانند آن سنگ عاشق می شود .
راستی مگر سنگ هم می تواند عاشق بشود؟ بله، وقتی سنگی عاشق بشود ، بدون گمان همانطور که سخت است نسبت به عشقش هم پایبند خواهد ماند . که دوباره یک تشبیه “انسان به سنگ ” رخ داده است .در این سه گانی که پیوند و فرم درونی در ارتباط با یکدیگر آمده اند شاعر در مصرع سوم ضربه و کوبش را وارد کرده است.
چشمه با توجه به ویژگی که دارا است با واژه “سنگ” یک تناقض زیبا و قابل تامل را آفریده اند.
سایه تان مستدام باشد .
سپاس از زحماتتان.
با سلام و ادای احترام خدمت استاد محمدجانی عزیز
باتشکر از دعوتتون هرچندکه اظهار نظر کردن در حضور بزرگان به دور از ادب است
سه گانی فرصت کوتاهی ست برای مفهومی وسیع.توانمندی شاعر زمانی به
اوج میرسد که با بهره گیری از چند واژه انسجام درونی را به ساختاری با
عنوان شعر حفظ میکند
در این شعر ،عناصر متضاد مثل چشمه و انجماد و سنگ و عشق با تعبیری
هنرمندانه در کنار هم قرار گرفته اند.به عبارت دیگر تناقض موجود باعث ایجاد
تناسبی دلکش در شعر شده.شایدمفهوم نهایی شعر مشتمل براین پیام
باشد که گاهی در امتدادتضادها هدفی پنهان شده با عنوان تناسب
در پایان برای استاد خوبم خانم محمد جانی آرزوی توفیق روز افزون دارم
فراوان درود ..
ضمن عرض تبریک پیشاپیش بمناسبت زاد روز تولد شما خانم محمد جانی گرام .. و هم چنین عرض ارادت و تشکر بابت زحماتی که برای اشاعه ی فرهنگ و ادب امروز ، و بخصوص سه گانی به خودتون هموار کردید
و عرض ادب احترام به همه ی سروران
به زعم من این سروده علاوه بر رعایت قوانین سرایش سه گانی ، همچون فریادی کوبنده بر سر کسانی ست که همیشه در انجماد غرور و خودخواهی های خودپسندانه گرفتارند
و اغراق و تناقض بکار گرفته شده به خوبی در این اثر خودنمایی میکنه که قابل تحسین و تقدیره
اگر به تک تک واژه های بکار گرفته شده در این شعر دقت کنیم
چشمه ، سنگ ، انجماد ، گرم ، فارغ ، و عاشق
به انسجام خاصی میرسیم که نشون دهنده ی اینه که ذهن خلاق شاعر در بیان مطلبی بزرگ ، اما به ایجاز موفقیت آمیز عمل کرده
پاینده باشید ..
با سلام خدمت خانم محمدجانی و اعضای محترم تارنمای «سه گانیکو».
ضمن تشکر از زحمات خانم محمدجانی، ابتدا مراتب رضایت خودم از نقد عالمانه ای که بر سه گانی های جناب دکتر فولادی نوشتید، اعلام می دارم ؛ بی گمان فردی با چنین قدرت قلم در نقد حتماٌ شعرهای خوبی می تواند بگوید.
در مدت آشنایی با وب شما، تمام اشعاری را که منتشر کردید، چندین بار خواندم، بعضی از آنها را واقعا در اوج یافتم و مجذوب شدم؛ شعرهایی چون:
« دور خورشید دلت می گردد/
بی تو سرد
است و حزین/ دل من مثل زمین»
یا
« می خواست بهار با تو پهلو بزند/
در گستره چشم تو سوسو بزند/
فهمید چه زود پیش آن خیر کثیر/
باید به زمین افتد و زانو بزند.»
یا
«هر بامداد چه باشکوه/
روی قول می ماند/
قوقولی قوقو می خواند»
و یا
شعر
«می جست نگاه من تو را راه به راه …» ؛
راستش در مقایسه با آن سه گانی ها و دوبیتی ها ؛ این شعر را بسیار ضعیف یافتم؛ فکر می کنم که این شعر شما از دسته شعرها کوششی باشد که شاعر به قول خود شما (در نقدی که بر سه گانی های دکتر فولادی نوشتید) سعی کرده که شعر بگوید؛ نه با الهام از
محیط اطراف و با تکیه بر کشف ذهنی خودش.این سه گانی از دو گزاره تشکیل شده است:
ا. چشمه از انجماد گرم فارغ می شود.
2. سنگ عاشق می شود.
ضمن اینکه شاعر به ایجاد یک «پارادوکس» موفق شده است؛ بین دو گزاره ارتباط منطقی برقرار نکرده است، و برای عاشق شدن سنگ دلیل خوبی نیاورده است، و مشخص نیست آیا سنگ عاشق چشمه است و یا عنصر دیگری؟
باز هم تأکید می کنم که قبلا اشعار خیلی خوبی از شما خواندم و همچنین قدرت قلم تان در نقادی می ستایم .
با تشکر
شاه علیزاده
سلام
سه گانی زیبا همراه با تصویر زیبا (به قول سهراب سپهری روی زیبا دو برابر شده است) که حاصل اتحاد کلمات زیبایی نظیر چشمه،گرم،فارغ،عاشق،است بسیار دلنشین و ساری و جاری بود چون چشمه
اگر برای تقریب ذهن در مقام مقایسه برآییم سه گانی در عمل مانند پرش سه گام در دو میدانی است
در پرش سه گام
گام اول و دوم در حقیقت صغری و کبرای گام کشیده سوم هستند
در سه گانی هم
گان اول و دوم در خدمت گان سومند برای زدن ضربه نهاییدر این سه گانی ، گان اول که در خوانش با کسره به گان دوم وصل میشود و انجماد گرم محصول آن است دست به دست هم داده اند و سنگی را که جز دل سختی و سرسختی و کینه ندارد ،عاشق کرده اند.
چشمه ها از برفهای کوه ها تغذیه میشوند که شما مجموع این برف ها(انجماد)و آب سرچشمه ها را انجماد گرم نامیده اید.که تناقض زیبایی دارد.
حالا وقتی چشمه از انجماد گرم فارغ شد چگونه سنگ عاشق میشود؟
شاید تصویر گواه و جواب باشد.دل عاشق نرم است.ولی دل سنگ سخت است؛
این چشمه با ریزش و ابرام خود دل سنگ سخت را هم نرم میکنند و عاشق.
علیرغم محتوای سه گانی به نظر بنده (چنین به نظر میرسد) که هریک از گان های این سه گانی در حکم گان سومند.باجی به هم نمیدهند.
از دیدگاه جناب نوزعیم تقلب میکنم و تولدتان را تبریک عرض می نمایم
عدد چهل برای خودش دنیایی دارد نظیر
عقل آدمی در چهل سالگی به بالاترین کمال خود در حد استعداد هر فرد می رسد ،
حضرت رسول در سن چهل سالگی به رسالت مبعوث شدند ،
حضرت موسی چهل روز در کوه معتکف بود تا الواح هفتگانه را دریافت داشت ،
قوم بنی اسراییل به دلیل کفران نعمت و پرستش گوساله به سرگردانی چهل ساله محکوم شدند ،
و تخمیر طینت آدم ابوالبشر در 40 روز به اتمام رسید . عارفان وسالکان طریق حق چله نشینی را از همین آفرینش چهل روزه حضرت آدم اقتباس کردند.و…….
این حدیث هدیه شما
من بلغ اربعین سنة و لم یأخذ العصا فقد عصی کسی که به سن چهل سالگی برسد و عصا نگیرد، معصیت نموده.
منظور اینکه در تمام زمینه ها باید دست به عصا بود و با احتیاط عمل کرد.
مانای من ماندگارتان کند………………………………………………..
درود بر سرکار خانم محمد جانی عزیز
تولدتون مبارک
سه گانی زیبا و شایسته با ضربه ی نهایی محکم و به جایی است؛
واژه های انجماد و گرم تضاد زیبایی ایجاد کرده اند و قافیه کردن فارغ و عاشق بر زیبایی کار افزوده است؛
در ضمن کلمه ی فارغ که تولد را در ذهن تداعی می کند عاشقی را بهتر و شایسته تر نمایان می کند.
سپاس از همه ی زحماتتان و آفرین ها بر شما.
سلام بر خواهر خوبم شاعره توانمندو فرهیخته
باتشکر ازدعوت تان که سرشار از محبتی ناب و گرم بود
سه گانه بسیار زیبا همراه با استعاره های بی بدیلی بود که تفکر در آن ، بلوغ بلند و درک هنرمندانه شما را نشان می دهد آفرین بر این همه ذکاوت و هوشیاری هنرمندانه ، زیبا ، لطیف در کنار هم چیده اید کلماتی که اوج بلاغت را در بیانی نامانوس نشان می دهد .
گرمای محبت در باز کردن انجماد
عاشقی سنگ
تشبیه عجیبی است که در ذهن ها به سادگی نمی نشیند؛ باید که هوش والائی در کنارش باشد .
این که گرمی محبت بر هر برودتی حتی انجماد تاثیر شگرف دارد واقعا هم بیان معجزه محبت است و هم بیان هنر والای شما در نمایش این زیبائی به بهترین وجه ممکن
سنگ ، عاشق زلالی آب چشمه است و نوازش قطرات آن ؛
چیزی که تابحال بدان خود نیز توجه نکرده بودم.
این سه گانگی چه زیبا عشق را در جسم زمخت به تصویر می کشد و بر باور محدود ما که عشق را فقط در قامتی لطیف تصور می کند خط اصلاح می کشد و برباور مان می نشاند که سنگ زمخت هم می تواند عاشق زلالی، گوارائی آب و روانی آن باشد که سرسبزی و طراوت حداقل حاصل چنین عشقی است .
اشعار زیبایتان واقعا ستودنی است برجان آدمی می نشیند .
برتداوم این کار قشنگ بهترین آرزوهایم تقدیم تان شادوتندرست باشید.
سلام و درود فراوان
دوست عزیزم، خانم محمدجانی بزرگوار،
آنقدر تلاش های شما عاشقانه است که “سپاس” نمی تواند قدردانی به حساب آید … صمیمانه سپاسگزار تمام زحمات شما هستم.
اما در باره این سه گانی زیبا … پیشتر با خواندن آن محو، مبهوت زیبایی های بی بدیلش شده ام … مراعات نظیری که بین چشمه و سنگ ، انجماد و گرم، عاشق و فارغ به کار رفته است از زیبایی های مثال زدنی آن است … این واژگان به زیبایی هر جه تمام تر در خدمت مفهوم اصلی و هدف سه گانی قرار گرفته اند و در پایان با ضربه ای بسیار قدرتمند تاثیری فراموش نشدنی بر مخاطب مبهوت می گذارد … (عاشق شدن سنگ … )
تشبیه عاشق به سنگ و معشوق به چشمه به زیبایی هر چه تمام تر صورت گرفته است … استعاره انجماد معشوق می تواند به جز سرد بودن احساس وی، کنایه از انجماد فکری او نیز داشته باشد … و در پایان از این معنی والا که اگر هر دو طرف به سوی هم حرکت کنند و قدمی بردارند “خارها گل می شوند ….” دل را به لرزه می آورد …
بسیار زیبا سروده اید نسیم عزیز ….
سربلند باشید و همواره سرافراز ..
بالاخره خیاط هم در کوزه افتاد … و حالا وقت آن است که انتقام آنانی را که به دست ایشان زیر تیغ نقد می رفتند … بازپس گیریم به نقد … اما … چه کنیم که انبان تهی است از نقدینگی … پس برویم سراغ حلوای نسیه :
این شعر یک مانیفست … یک مرام نامه است و یک دستورالعمل در روابط انسانی … اگر مولانا در هزاره ی سوم بود و می خواست سه گانی بگوید …به جای از محبت خارها گل می شود … همین سه گانی را می سرود … بله … با گرمای عاطفه و رهایی از تعلق یا بزعم شاعر فارغ بودن … می توان سنگ را هم … مجذوب نمود … مهاتما گاندی … و نلسون ماندلا … همان چشمه ها بودند … در دوران دانشجویی گاندی در زندان افریقای جنوبی بود … وقتی که آزادشد … زندانبانان برای دوریش گریستند … و ماندلا …
سلام استاد محمدجانی عزیز
سالروز میلادتان مبارک وخجسته باد
سه گانی بسیار زیبایی بود و عاشق شدن سنگ را بارها با خودم تکرار کردم واز این نگاه ظریف وزیبا واستادانه بی نهایت لذت بردم
اساتید آنچه تعریف و ادب بود درمورداین سه گانی ابراز داشته اند. من فقط میتوانم بگویم شاهکاربود. همین.
بابت تاخیرم پوزش می طلبم وامیدوارم دربهار زندگانیتان لحظات شادی درانتظارتان باشد.
سلام و عرض ادب به بزرگان و همراهان این وب وزین
سلام ویژه به سرکار خانم نسیم عزیز و عرض تبریک به مناسبت تولدتان
با آرزوی بهترین دقایق برای شما و خانواده محترم
گرمای چشمه ی سه گانی شما , در منجمدترین دلها نفوذ می کند ؛ نه تنها قلبهای عاشق یا فارغ از مهر , حتی دلهای سنگی, با جاری سه گانه تان ,نرم و عاشق می شود
عرض تبریک به خاطر انتخاب دقیق واژگان ؛ چینش ظریف آنها و نگاه معنا دارتان
چند نکته در مورد شعر
1-چشمه , انجماد , گرم و سنگ که از واژه های اصلی این سه گانی هستند ؛ مراعات نظیرند
2-چشمه : استعاره مصرحه ی ( استعاره از انسان, دل, قلب, )
3-واژه گرم که قید است ؛ ایهام دارد(1- به سرعت با شتاب2_عاشقانه 3-گرم ,داغ)
4-“گرم ” و “انجماد” تضاد هنری دارند و “سنگ ” و “چشمه” هم تضاد و هم تناسب دارند
5-همچنین واژه “گرم” با چشمه ایهام تناسب دارد
6-سنگ , استعاره مصرحه(استعاره از قلبهای سخت , نفوذناپذیرو…)
7- کلمات “فارغ” و عاشق” که در اینجا قافیه محسوب می شود جناس دارند
8-انسان نمایی در این سه گانی , شعر را از حالت ایستا , به پویایی رسانده و آن راچون چشمه ,روان نموده است
9-تصویر شعر به ما نشان می دهد؛ وقتی انسان , از جمود فکری , عاطفی , فارغ می شود؛ گرمای حضورش و عشقش سخت ترین قلبها و اندیشه ها را تحت تاثیر قرار می دهد؛ در واقع حرکت, تغییر , عبور , زندگی را معنا می دهد
ممنون از صبر و شکیبایی همراهان اندیشمند
نسیم عزیزم تقدیم به شما با مهر
“نیستی
هوا
پر می شود
از هوای تو
سلام و خدا قوت
رسم ادب است از قوت ها و خوبی ها گفتن و بعد از آنچه بهتر بود باشد.
دوستان محاسن اثر را گفتند و تبریک تولد شما.. مبارک
به نظر می رسد ایجاز در این اثر کم شده است؛ آوردن واژه «چون» بیشتر برای ریتم دار شدن و آهنگین شدن بود. البته کمی تلاش لازم بود تا واژه ای مناسب تر جایگزین شود. همچنین «فارغ شدن» همان معنای «گرم» شدن را تداعی می کند(اینجا). اینکه شاعر از آن استفاده می کند، فقط و فقط برای ایجاد تضاد است؛ درحالی که زمینه ای برای رساندن معنای «عاشق شدن» ایجاد نمی شود. وانگهی ترتیب قرار گرفتن واژه ها در بیت ها بسیار ابتدایی است و لطافتی به اثر نمی دهد. خلاصه اینکه همه زیاده گویی ها را ارائه مشق و تکلیف درسی بدانید که شاگرد دوست دارد معلمش او را بهترین ببیند. همین و ولاغیر. ارادتمندتان.
دستمریزاد.
- پیام استاد اخلاق و مهرورزی ؛ جناب آقای فرجالله بیدختی:
استاد مهربانم
ارشد ادیب متعهد فاضل
سرکارنسیم بانوی حوالی دریا
باسلام و احترام
بداهه
پیشکش
بخت یار… از غم زمان ، آزاد
ای نسیم حوالی دریا
روز میلاد تو… مبارک باد
صدو ده سال تندرستی ، شادکامی، بلنداختری و فرخ فرجامی نورچشم عزیز و خواهرزادۀ اشرفم در کنار همپیوندان گرامی شان را از آفریدگار جنگل ، دریا ، نسیم و بهشت ؛ آرزومندم. آمین یا رب العالمین.
سه گانی بسیار والاقدر و فاخرتان را مانند تمامی سروده های ارجمندتان می ستایم. آری… سنگ، عاشق می شود.
درود برشما .
ـــــــــــــــــــــــــــ
پاسخ نسیم :
سلام و درودها از جانب نسیم و تمام همراهان خوب این خانه بر شما
استاد متواضع و فهیم و نجیب.
خوشحالیم که سلامتیتان را باز یافتید.
همیشه مرهون نگاه و الطاف بزرگمنشانۀ شما هستیم.
از بداهه و پیشکشی زیباتان هم بسیار سپاسگزارم.
پیامتان را این جهت به پست اضافه کردم که دوستان هم با دیدن
پیام و نشان سلامتیتان خوشحال شوند.[لبخند]
درود خانم محمد جانی .سپاس و دست مریزاد به خاطر زحماتت. ولی نمی توانم نگویم که این سه گانی با یک منطق از پیش تعیین شده شکل گرفته است و با استفاده ازتقابل های سنتی در مسیر آشنا و تجربه شده ای حر کت می کند و کشف تازه ای دیده نمی شود تا شگفتی آفرین باشد.سه گانی های به مراتب قوی تری از شما خوانده ام که می توانست جایگزین این سه گانی باشد. بدرود
چشمه چون از انجماد
گرم، فارغ میشود،
سنگ، عاشق میشود.
شعر زيبا و دلنشيني ست؛ به خصوص به كارگيري شگرد تناقض بسيار ماهرانه در آن جلوه كرده است: انجماد و گرم .
و چقدر اين آشناييزدايي زيباست: سنگ، عاشق مي شود.
سنگ كه پيش از اين نماد بيرحمي و قساوت بود و در مقابل عاطفه و عشقورزي قرار مي گرفت، در اينجا رويه ديگري را در پيش گرفته است؛ عاشقي!
و عاشقي دليل نمي خواهد، دل مي خواهد:
پاي استدلاليان چوبين بود
پاي چوبين سخت بي تمكين بود(مولوي)
عاشقي مسيريست كه نه پا مي خواهد و نه استدلال.
13 سال پيش در شعري گفتم:
صدف ها بيقرارند
رفتن كه پا نمي خواهد
دل مي خواهد و دريا!
حسن كار اينجاست:
نقض توالي رفتاري و مفهومي سنگ در گذشته و خلق معنايي جديد در دايره واژگاني اين شعر. شاعر از واژه فارغ شدن نيز بجا استفاده كرده كه هم به معناي آسوده شدن و فراغت يافتن است و هم به معناي وضع حمل(معناي دور)
و اگر معني دوم را در نظر بگيريم، عشقي متولد مي شود كه نشانه اميدي تازه پس از سرخوردگيست! و خانم محمدجاني به زيبايي اين تصوير موجي را خلق كرده است و بيگمان اين خلق تصوير از ناخودآگاه شاعر نشات گرفته.
قلم تان نويسا خانم محمدجاني گرامي
سلام و عرض ادب خدمت دوستان و استادان شاعر و ادیبم
بخصوص استاد گرانقدرم بانو نسيم از حوالي دريا
چه خوب که این هفته سه گانیکو مزین به سه گانی سرکار خانم محمدجانی شده است ؛
نگارنده با توجه به روحیات ؛ دانش علمی و ادبی و حتی با نظری به سروده ها ی دیگر شاعر ؛ شعر را نقد و بررسی می کنم و دیدگاهم را می نویسم.
و با شناختی که از سرکار خانم محمدجانی داریم(معلم و استاد ادبیات و با خواندن مقاله های متعدد ادبی و نقدهای استادانه ایشان) این سروده را اینگونه دیدم و خواندم.
شاعر با بهره بردن از مراعات نظیر ؛ واج آرایی ؛ نغمه حروف ؛ صنعت جان بخشی و همچنین تشبیهات موجز وفشرده و البته با بهره گرفتن از استعاره ها در شعر،
فضای شعر را بسیار ادبی و هنری و خیال انگیز تر نموده است.
وصد البته درک عمق معنا و محتوای چنین اشعاری فهم شعری و قدرت تخیل بیشتری را می طلبد.
اینگونه سروده ها را می توان از چند زاویه دید و بررسی کرد ، شاید نه عاشقانۀ صرف باشد و نه عارفانۀ صرف و در عین حال ممزوج و معجونی از هر دو ؛ چرا که هیچ عشقی ، ناگهانی عارفانه نمی شود همانطور که هیچ چشمه ای بدون طی طریقی ، دریایی نمی شود؛ و شاید به همین علت اشعار برخی شاعران [چون حافظ] را برخی عارفانه می دانند و برخی عاشقانه و آنها که منصف ترند ، رد پای هردو نگاه را در سروده های این شاعران می بینند.
در این شعر از “چشمه” مفهوم چشم را نیز دریافت نمودم؛ (چون هر دو فوران آب دارند و آب از آنها می جوشد) و دراین فعل ،مشترک هستند و شاید وجه تسمیه چشمه همین باشد.
این سه گانی یک جملۀ غیر ساده است ؛
یعنی از ترکیب دو جملۀ ساده تشکیل شده و حرف پیوند
“چون”
پل ارتباط بین این دو جمله می باشد و حضورش الزامی است؛
(در پاسخ به دوستی که “چون ” را اضافه می دانستند)
و پایه و پیام اصلی جملۀ “سنگ عاشق می شود” است.
یعنی به نظر می رسد ابتدا شاعر راهکار داده و سپس نتیجه را بیان نموده است.
و شعر را این گونه دریافتم که :
“چشم سر یا چشم دل و عقل”
چون به یک حقیقت برسد
از چشم ها اشک گرم جاری می شود
وحتی دل سنگ هم عاشق می شود.
در پناه حق
مانا باشید و برقرار.
درود بر بانو نسیم مهربان
ابتدا سپاسی ویژه بخاطر زحمات بیکران شما در سه گانیکو.
و اما سه گانی زیبا و بی نقصی بود آفرین
رعایت ایجاز
بار معنایی بالا
ظرافت در انتخاب واژگان
ناگهانگی در مصرع آخر
و مراعت نظیری فوق العاد
همه و همه دست به دست هم داده اند تا یک سه گانی زیبا سروده شود.
دیر آمدن هایم را ببخشید.
- دیدگاه استاد مجتبی تونه ای:
با سلام و تبريك به سركار خانم محمدجاني
نخست:به خاطر فراهم كردن فرصت خوانش شعرهاي خوب
دوم: به خاطر بسترسازي نقد و بررسي شعرها از نظرگاه هاي مختلف و زاويه هايي متفاوت
سوم : به خاطر مفاهيم شعر زيباي شان بويژه عاشقي سنگ
و خوش حالي ديگرم ، نقدهاي بي پرواي برخي دوستان است كه به يقين براي تعالي شعر امروز مفيد و موثر است.
با سلام و عرض ادب خدمت همه ی عزیزان گرامی و باعرض سلامی ویژه همراه با هزاران درود خدمت استاد و خواهر بزرگوارم سرکار خانم محمد جانی
برای درک بهتر مفاهیم این سه گانی انرا با یک سه گانی دیگر از خانم محمد جانی که از لحاظ مضمون به آن نزدیک و ساده تر
است لطیفتر نمودم:
وقتی نگاهت آسمانی شد،
از عرش بر تو عشق ، می بارد؛
این گونه عاشق می توانی شد!
می بینید که از لحاظ مفهوم هر دو سروده یک پیام واحد دارند و با این توضیح که سه گانی :
چشمه چون از انجماد
گرم، فارغ میشود،
سنگ، عاشق میشود
دارای مفاهیم عمیقتری است که به آن می پردازم. چشمه در فرهنگ پارسی نماد پاکی و زلالی و در اینجا نماد روح انسان که برگرفته از ذات اقدس خداوند تبارک وتعالی است چرا که درباره خلقت انسان می فرماید:
سوره حجر ایه 29«وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِى؛ ….از روح خود در آن دمیدم.»
البته یک توضیح در اینجا ضروری است
“همانطور كه در صفات الهی اثبات می شود داشتن جسم و یا هرگونه تركیب دیگر برای خداوند متعال محال است. چرا كه برای موجودی مجرد و بی نیاز مطلق، نوعی نقص به حساب می آید. اما اینكه آیه كریمه روح دمیده شده را به خدای متعال نسبت می دهد فقط برای تكریم و عظمت روح انسانی است كه به اصطلاح ادبیات عرب آن را اضافه تشریفی می خوانند چنانكه در «بیت الله » نمی گوئیم خدای متعال كه زمان و مكان برایش بی معناست خانه ای دارد و آن كعبه است و یا ماه مبارك رمضان كه «ماه خدا» خوانده می شود. همه از این نوع هستند كه برای تكریم و عظمت به خداوند نسبت داده شده اند.
عظمت روح انسانی از این جهت است كه این روح در صعودش توانائی و استعداد رسیدن به بالاترین كمال را دارد و می تواند به عظمتی دست پیدا كند كه هیچ مخلوقی یارای رسیدن به آن مرتبه را نداشته باشد.”(تفسیر المیزان ، علامه طباطبایی)
با توجه به آنچه که گفته شد “انجماد گرم” استعاره از جسم انسان است که روح در آن ماوا گرفته است و تنها چیزی که می تواند
انسان را از این “انجماد گرم” رهایی ببخشد و اورا به کمال برساند “شناخت و آگاهی ” وعشق حاصل شده از آن است و “تنها عشق، قدرت ولیاقت آن را دارد که آدمی را از اسارت خود نجات دهد واز زندان درون رهاکند و البته نه هر عشقی، که عشق بی ایمان تا هنگامی که هست که معشوق نیست و چون هست شد، نیست می گردد.این عشق با وصال پایان می گیرد و آن عشق با وصال آغاز می شود ودر حقیقت دور ماندن ازاین عشق حقیقی ست که بزرگترین رنج، یعنی تنهایی را در انسان به وجود آورده است”.
با سپاس فراوان.
سلام
با نهایت احترام به نظر دوستداران ادب
درکنار بهره گیری ادبی از زیبایی درون و بیرون این سه گانی
باید نکته ای را به برخی از دوستان نقدکننده یادآور شوم:
واژه “گرم ” قید است برای فعل فارغ شدن ؛ صفت برای انجماد نیست.
منبع اصلی وبلاگ سه گانیکو