نگو تو از جدایی
که دل پر از غم میشه
چشام از این جدایی
بارونی و نم میشه
بمون بذار که با تو
دنیا بروم بخنده
دلم درای غم رو
بروی من ببنده
غصه بشه فراری
از دل بی قرارم
رنگ بهار بگیره
چهره ی زرد و زارم
کاشکی بخونی عشقو
از توو نگاه خستم
تا بدونی که بی تو
ی مرد دل شکستم
ی مرد دل شکسته
که خسته از فریبه
با این همه آشنا
توو شهر خود غریبه
علاءالدین احمدی
(سایت ادبی بادوازده سال سابقه)