زندونی

یه زندونی دلش خونه
چشاش دریای بارونه
دلش تنگه واسه شادی
میمیره واسه آزادی
منم توبندو زندونم
یه عاشق و با دلی خونم
اسیر برق چشماشم
فدای خاک پاهاشم
همون چشمای دریایی
همون نگاه رویایی
دلم گیر ِ ادا هاشه
مثل یه سایه همراشه
ولی افسوس که مغروره
دلش از دلِ من دوره
نمیدونه دلم زاره
به عشقِ اون گرفتاره
کاشکی یه روز دلِ سنگش
دل صد رو و صدرنگش
بگیره رنگه مهتابی
بفهمه درد بی تابی
اونم عین من عاشق شه
واسه عاشقی لایق شه
فقط دلداده میدونه
دلِ عاشق چرا خونه
علاءالدین احمدی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *