به هزار فرسنگ

به هزار راه
به هزار فرسنگ
به هزار قدم پیش و پس
ای رفته که می روی و هستی
می روی و باز سوراخ می کنی / می خزی
به راه افتادم / افتاده به راه
راه درمن
من در راه
می رفتیم و نمی رسیدیم
می ترسیدم از سرم ، که نه با سر می آمدم دور را و شدن را
نه با دل ، که با پایی که می کشیدم و نمی کشید
می ترسیدم از سرم که برگردد
و می ترسیدم که برنگردم و این بار برنگشتن نشانه ای از سنگ باشد / از بودن
من مبتلا به نام تو شدم ، راه مبتلا به تاول هایم
من آب انداخته ام بزرگ شده ام
برگردم ، یا نگردم
رد ام می ماند
خاک خیس
صورت ام خیس
دست هایم خیس
پاهایم می روند و تا می شوند
و من بین دست و پا و سر تاب می خورم
پرتاب به هر سمتی
که واژه هایت برگشت و سنگ شد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *