وقتی به یادت در خیابان ناله سر کردم
با چشم باران کل دنیا را خبر کردم
دیدم خیابان هم به حالم زار می گرید
تا بی تو تنها از خیابانی گذر کردم
دیدی خیالت هم سراغم را نمی گیرد
اما تمام لحظه ها را با تو سر کردم
لعنت به آن بغضی که دارد گریه می گردد
آخر چرا با دست خود خون در جگر کردم
آری سفر خواهد دلم ، بی تو کجا یا کی؟!
تا هر قدم رفتم نگاهی پشت سر کردم
با خاطراتت زنده ام ای آه پی در پی
گفتی تحمل کن ، تلاشی بی ثمر کردم
این زندگی بی درد و غم پایان نمی یابد
وقتی که عمرم را فدای یک نفر کردم
دکتر مسعود اصغرپور