برشانه های نیل می کوبد،چوبی که عمرانی ترین جادوست
بایدزپیراهن برون آید،دستی که نورانی ترین جادوست
این سرنوشت قطعی ی مضحک ،پاداش یک عصیان آدم بود
وین زمهریرسردوطوفانی ،سوززمستانی ترین جادوست
برتارک ماقرعه ای خوردست،ازروزگارآدم وابلیس
این قرعه وروح سراسیمه،میراث پنهانی ترین جادوست
صدخوشه ی ممنوع می روید،درآدمستانی چنین مرموز
افسون گندم های ابلیسی،کابوس
شیطانی ترین جادوست
هرچندیوسف رابرادرها،درچاه نیرنگ خودافکندند
این عطرپیراهن که می آید،اعجازکنعانی ترین جادوست
ای عشق !ای رویای نامحدود،درانتظارلحظه ی موعود
می مانم وماناترین شعرم،آوازیزدانی ترین جادوست
۰۰۰۰
ازمجموعه شعراین قرعه وروح سراسیمه ، نشرهزاربرگ تهران،۱۳۸۱
جادو

دوست گرامی جناب حاجی کلاته
شعر زیبایی را از شما خواندم
منتظر خواندن بقیه اشعارتان هستم
باسلام خدمت استاددرانی نژادعزیز۰۰۰متشکرم ازابرازلطفتون۰۰خوشحالم که این،غزل که ازکارهای سال ۷۴بنده هست ازفیلترذهن وقادجنابتان نمره ی خوب راگرفت۰۰۰چشم درفرصت مناسب کاردیگری،ارسال مینمایم۰
احسنت، دستمریزاد
درود بر شما جناب کلاته
رقص قلمتان مانا