شکست بغض
بغض شعرم را شکستم ، دفترم خیس از غزل شد
سطرهای خالی ام یک آن به شعری نو بدل شد
مسئله این بوده از آغاز : بودن یا نبودن؟
این معمای به ظاهر سخت با تو ساده حل شد
تا ابد آدم بمان ، حوای بی گندم منم من
ناب اگر شد قصه ی ما بی شک از روز ازل شد
…
پیشترها شعرهایم باعث شوق تو می شد
امشب اما هرچه گفتم باعث بحث و جدل شد
اشک چشمم ناگهان روی تو را پوشاند و رفتی
فرصت دیدن نداد و او خروس بی محل شد
…
تا تو بودی اکثرا اوضاع قلبم با صفا بود
بی تو اما حداکثرها چه بد حد اقل شد