شکست بغض

بغض شعرم را شکستم ، دفترم خیس از غزل شد

سطرهای خالی ام یک آن به شعری نو بدل شد

 

مسئله این بوده از آغاز : بودن یا نبودن؟

این معمای به ظاهر سخت  با تو ساده حل شد

 

تا ابد آدم بمان ، حوای بی گندم منم من

ناب اگر شد قصه ی ما بی شک از روز ازل شد

پیشترها شعرهایم باعث شوق تو می شد

امشب اما هرچه گفتم باعث بحث و جدل شد

 

اشک چشمم ناگهان روی تو را پوشاند و رفتی

فرصت دیدن نداد و او خروس بی محل شد

تا تو بودی اکثرا اوضاع قلبم با صفا بود

بی تو اما حداکثرها چه بد حد اقل شد

دیدگاهتان را بنویسید