ببار

ببار ای آسمون دل بیقراره که روز و شب زغم آروم نداره غم ودردو فراقش آتشم زد که غم هر دم بر این سینه بباره بزن مطرب نوای بی نوایی که نوشد گوش آن ماه و ستاره خدا را گشته پژمرده دل زار مثال یه خزون بی بهاره قرارش نی خداوندا تو بنگر که او…

ادامه مطلب

شکایت

در حلقه ی طلای دلم آرزو تویی تا مرگ می دوم به یقین جستجو تویی در واپسین شکایتِ من باغِ قصه را در ردِ پایِ عاشقی ام رفت و رو تویی کو کودکی و کجا شد ترانه ام در باغِ بی برگ و نوا گفتگو تویی علی عبدالهی خواب می شود تمامِ درختانِ آرزو آبی…

ادامه مطلب