همیشه
بازدیدها: 0
وقتی همیشه ظلم و ستم حرف می زنند
پژمرده مردمند و ز غم حرف می زنند
شادی که کیمیا شود و آب زندگی
از خاطرات رفته، به هم حرف می زنند
“سیل است و قرض و هم وطنان واجب الزکات”
از قرض وام و بانک و رقم حرف می زنند
جاری بود فریب و ریا بس که بین ما
همراه با دروغ و قسم حرف می زنند
بعضی چو من به گوشه ی عزلت نشسته اند
تنها،ز چشم و موی صنم حرف می زنند
وقتی که شعر گفته، ندارند قافیه
آهی چو من کشیده ز بم حرف می زنند
گاهی برای فخر فروشی به این و آن
از کاوه و تهمتن و جم حرف می زنند
بس فکر، در خیال شود خود به خود سخن
با خود” رها” قدم به قدم حرف می زنند
علی میرزائی”رها”