تاکی دراین خیال بمانم
تاکی دراین خیال بمانم
که می آیی
تاکی دراین امید نشینم
که برگردی
تاکی به هر غریبه بگویم دوست
تا کی به هرقشنگ بگویم یار
بگذار باپرنده بیامیزم
بگذارباستاره سخن گویم.
بگذاربه ماه بگویم یار
بگذار به گل بگویم دوست
من سیرم از رقیب وحریف ونگار ومی
دلخونم ازپرستش وعشق وفراق وهجر
می خواهم اندکی به خودم باشم
می خواهم اندکی زتو بگریزم
دیگر نیا
مرا به حال خودم بگذار
بگذار از آسمان بیاویزم.
چنین که می گذرد
از توانتظاری نیست
چنین که می گذرد
عشق تنهایی است
چنین که می گذرد
تو مرا نمی خواهی
96/5/22