ترانه
،،نامهربون،،
نمی دونم نگار ازمن چه دیدی
به جز خوبی ،مگر حرفی شنیدی
چرا نامهربون از من بریدی
چو نامهری،زمن هرگزندیدی
وگر نه،من کجا وغم کجا بود
غم دوریت برایم صد بلا بود
دل دریاییم، چون برکه گشته
شده اروم،زدنیا خسته گشته
دیگه فرقی نداره ،موندن تو
کنارم بودن و یا رفتن تو
چه می شد نازنین بودی توهمدم
به ریش دل برام بودی تو همدم
پشیمونی میخونم از نگاهت
ندارن طاقت اون اشک و اهت
به درگاه خدا کردم دعایت
برو ،برو خدا پشت وپناهت
به درگاه خدا….
به درگاه خدا.…