نقدی بر یک نظر

محمد آزرم شاعر و منتقد گرامی و دوست قدیمیم جایی چنین گفته است : «غزل به عنوان یک قالب شعری، ضرورت خود را از دست‌ داده اما تغزل به عنوان مفهومی که مدام در حال تغییر و تحول است و با مفاهیم دیگر دچار آمیختگی و اختلاط می‌شود همچنان یکی از محدوده‌ها و فضاهای شعرساز شعر فارسی باقی مانده است» و در ادامه به دوستان غزل‌سرایی اشاره و آنان را به دو گروه تقسیم کرده است؛ یکی گروهی که به قواعد کلاسیک و روح تغزل وفادار مانده‌اند و گروه دوم کسانی که با رعایت قواعد کلاسیک، پشت سر شعر آوانگارد حرکت می‌کنند و با فاصله‌ای بعید در مورد گفته ی اول ایشان نقدی ندارم اما در مورد گفته ی دوم میتوان گفت : غزل امروز، بیشتر در زبان مخاطبان جریان دارد و لزوماً در کتاب‌فروشیها یافت نمی‌شود. شاهد این هستیم که حجم عظیمی از فضای مطبوعات تخصصی شعر، به وسیلة آزادنویسان قرق شده است؛ فضایی که در حاشیة آن از غزل‌سرا دعوت می‌شود که برای بالا بردن ارزش ادبی جلسه، پشت تریبون، غزل بخواند و بعد از خواندن، از او می‌خواهند که غزلهایش را برای انتشار در مجله، به آنان تقدیم کند و وقتی که منتشر نمی‌کنند، بدون آنکه غزل‌سرا شکایتی داشته باشد، جواب سؤال نپرسیده را این‌گونه می‌دهند: «با انتشار غزلهای شما در مجله، تمام حرفهای نیما زیر سؤال می‌رود». از این‌گونه برای بعضی غزل‌سرایان، بسیار اتفاق افتاده است. پس قضاوت آقای آزرم بر اساس نخواندن و نشنیدن است و این نمی‌تواند قضاوت عاقلانه‌ای باشد.

در ادامه این سؤال مطرح می‌شود که منظورشان از شعر آوانگارد (پیشرو!) چیست؟ آیا اگر شاعری همة قواعد را در هم بشکند و سالها این شیوه را تکرار کند لزوماً پیش‌رو است؟‌ آیا به شعرهایی که از روی تئوریهای‌!! ترجمه‌شده، نوشته می‌شود (سروده نمی‌شود) و فقط کلماتش از دایرة لغات زبان فارسی است می‌توان شعر پیش‌رو گفت؟ و جالب اینجاست که تمام قواعد و تکنیکها و شیوه‌های نحوی (البته شیوه‌های آگاهانه)‌ که ظاهراً تازه کشف شده‌اند بدون استثنا (تأکید می‌کنم)، در آثار غزل‌سرایان ادبیات کلاسیک و غزل‌سرایان امروزی موجود است و باید زحمت کشید و خواند. بسیاری از آزادنویسان از ادبیات کلاسیک جز اندکی نمی‌دانند پس چطور می‌توانند از چیزی که خوب نمی‌دانند پیش‌ر‌َوی کنند؟‌ اگرچه پس از آنکه آموزش شعر پیش‌رو به پایان رسید، تازه دریافتند که خواندن ادبیات کلاسیک، ضروری است، اما کاش استادانشان قبل از راه‌اندازی، بر سر در کارگاهشان می‌نوشتند: «هر کس کلاسیک نمی‌داند وارد نشود!» اما غزل‌سرا از نخست با ادبیات کلاسیک آمیخته است و البته که فاصله‌اش از کلاسیک نخوانده‌ها باید خیلی بعید باشد! ایشان در ادامه اشاره کرده‌اند که غزل امروز به یک سیستم رمزگشایی تبدیل شده است (امیدوارم منظور ایشان از غزل امروز، ‌نوع نامشروع آن نباشد که بیشتر در دنیای مجازی اینترنت دیده می‌شود و تبدیل به یک وسیله شده است تا هر کسی را که از عروض و قافیه چیزی می‌داند وارد غزل کند!!) تا رمزگشایی را چگونه تعریف کنند! آیا نمی‌بینیم که پس از قرنها از شعر حافظ و مولانا و رمز جدیدی گشوده می‌شود؟ اگر در غزل امروز مجبور به رمزگشایی هستیم آیا نشان‌دهندة موفقیت غزل‌سرایان روزگار ما نیست؟ ارادتمند : محمد رضا دُرّانی نژاد #درانی- نژاد

https://t.me/dorrankar

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *