می توان یکبار هم بر زندگی لبخند زد خرقه خاکی تن را بر دل اروند زد
می توان با یک نگاه ساده از روی خلوص قلبهای دور از هم را به هم پیوند زد
——————————————————————————————
می توان از نو حیات دیگری آغاز کرد تا به اوج آسمان معرفت پرواز کرد
می توان از کنج دل تا بی نهایت پنجره رو به سوی باغ زیبای سعادت باز کرد
——————————————————————————————
می توان آیینه دار طلعت وهاج شد ناخدای بی قرار زورق امواج شد
می توان در جستجوی قامت دلجوی یار بربراق نور هر شب جانب معراج شد
——————————————————————————————–
می توان بر سینه ای با وسعت پهنای دشت دست ها پارو نمود و از دل دریا گذشت
می توان تا ابتدای ساحل موعود راند تا افق تا بی نهایت رفت اما بر نگشت
————————————————————————————————-
می توان بر زخم های عاشقان مرحم گذاشت دست رد بر سینه اغیار نامحرم گذاشت
می توان در انتظار رویت روی فلق لحظه ای این پلک های خسته را بر هم گذاشت
سال سرودن
1370
محمد رضا درانی نژاد
از کتاب خانه یعشق من کلنگی نیست
چاپ1392