برشانه های نیل می روید،چوبی که عمرانی ترین جادوست
بایدزپیراهن برون آید،دستی که نورانی ترین جادوست
برتارک ماقرعه ای خوردست ،ازروزگارآدم وابلیس
این قرعه وروح سراسیمه ،میراث پنهانی ترین جادوست
این سرنوشت قطعی مضحک ،پاداش یک عصیان آدم بود
وین زمهریرسردوطوفانی ،سوززمستانی ترین جادوست
صدخوشه ی ممنوع می روید،درآدمستانی چنین مرموز
افسون گندم های ابلیسی ،کابوس شیطانی ترین جادوست
هرچندیوسف رابرادرها،درچاه نیرنگ خودافکندند
این عطرپیراهن که می آید،اعجازکنعانی ترین جادوست
ای عشق ای رویای نامحدود،درانتظارلحظه ی موعود
می مانم وماناترین شعرم ،آوارویرانی ترین جادوست ۰