از الان تا دوشنبه
از اینجا تا دوشنبه
به عشق آباد می رسم
از مزارشریف
با شرابی از خم سی ساله
مست می شوم
مست عشقی که معشوقش مست من است
به بهانه تو حجم مرگ را می چشم
و گامهای کام لبانت را با چشمانم می نوشم
تا دوشنبه قلبم را به ثانیه ها پیوند می زنم
شاید یادم رفته باشد که نقاشی چشمانت را
در انتظار گیسوانت
قلم را با اشکهایم جوهری خواهم کرد
تا دوشنبه
