اسپند
خبری نیست از آواز بته و کاه اسپند و آینه رقص شعلهها و سرخی تو و زردی من آیین چند
بیشتر بخوانیدخبری نیست از آواز بته و کاه اسپند و آینه رقص شعلهها و سرخی تو و زردی من آیین چند
بیشتر بخوانیدآفتاب نداشتیم که آفتاب گردان اش شویم ما در به در برای ماه بدر پی ماهی چشم دواندیم که گاه
بیشتر بخوانیدمادربزرگ داشت حساب میکرد جمعه به جمعه، هشت شنبه نه امروز یکشنبه، ده روز است که آقاجان ، به مکه
بیشتر بخوانید(چراغ) لامپ را که روشن می کنم مادر بزرگ یادش می آید که من پدرم هستم نه پدرش البته صلوات را
بیشتر بخوانید(همراه) باید آدم باکلاسی باشد بیمار اتاق 503 دسته دسته به ملاقات می آیند نگران بیمار نیستم پرستارها مثل پروانه
بیشتر بخوانیددر و پنجره ها را بست تمام روزنه ها را درز گرفت شیر گاز را باز کرد و با
بیشتر بخوانید